رویای دوست داشتنی

برای تمام عاشقای دنیا

    
    الو سلام ، منزل خداست ؟

    اين منم مزاحمي که آشناست .

    هزار دفعه اين شماره را دلم گرفته است

     ولي هنوز پشت خط در انتظار يک صداست .

    شما که گفته ايد پاسخ سلام واجب است

     چرا  به ما که مي رسد ، حساب بنده هايتان جداست ؟

    الو الو....

    دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد ،

     خرابي از دل من است يا که عيب سيم هاست ؟

    چرا صدايتان نمي رسد ، کمي بلند تر، صداي من چطور؟

    خوب و صاف و واضح و رساست ؟

    اگر اجازه مي دهي برايت درد دل کنم ،

     شنيده ام که گريه بر تمام درد ها شفاست .

    دل مرا بخوان به سوي خود تا که سبک شوم ،

     پناهگاه اين دل شکسته خانه ي شماست

    . الو ، مرا ببخش ،

     باز هم مزاحمت شدم ،

     دوباره زنگ مي زنم ،

    دوباره ............تا خدا خداست!!

    دوباره ........... تا خدا خداست

    

    
*************************************
                           

    بچه که بودم اگر کار بدي مي کردم آدم بزرگ ها به من چشم غره مي رفتند

    و من مي فهميدم که کارم اون قدر بد بوده که توانسته اون ها رو ناراحت بکنه !

      ديگه انجامش نمي دادم  يا اگر هم تکرار مي شد آن قدر مي گفتم ببخشيد

     تا از نگاه سرد اون ها در امان بمونم .

    اما کمي که بزرگ تر شدم فهميدم فقط ما کوچولو ها اشتباه نمي کنيم

     آدم بزرگ ها هم اشتباه مي کنند با اين تفاوت که اشتباهاتشون خيلي بد تر از مال ما است ...

     اما ان قدر به خودشون مطمئن هستند که حتي براي يک لحظه با خودشون فکر نمي کنند

     که شايد کارشون اشتباه بوده ...

    براشون مهم نيست که کوچولو ها از دستشون ناراحت بشن

     و از نگاه سرد کوچولو ها خجالت زده نمي شوند .

    بزرگ که شدم فهميدم چقدر پاک بوديم وقتي که بچه بوديم

    و چه گوهري رو از دست داديم حالا که بزرگ شديم !

    فهميدم دنياي ادم بزرگ ها دنيا ي کثيفي است.

     يک باتلاق از کثافت که بوي تعفنش تمام عالم رو پر کرده

    و آدم بزرگ ها روز به روز بيشتر در اون فرو مي روند .

    حا لا که بزرگ شدم فقط افسوس مي خورم

     افسوس مي خورم که چرا قدر بچگي رو ندونستم وبزرگ شدم .

    چرا وارد دنياي فاسد انسان ها شدم ؟

    «اي کاش هيچ وقت  کوچولو ها ، آدم بزرگ نمي شدند»

    

*************************************
    

    شيشه اي مي شکند...

    يک نفر مي پرسد...

    چرا شيشه شکست؟

    مادر مي گويد:شايد اين رفع بلاست.

    يک نفر زمزمه کرد...

    باد سرد وحشي مثل يک کودک شيطان آمد.

    شيشه ي پنجره را زود شکست.

    کاش امشب که دلم مثل آن شيشه ي مغرور شکست,

    عابري خنده کنان مي آمد...

    تکه اي از آن برمي داشت

    مرحمي بر دل تنگم مي شد...

    اما امشب ديدم ...

    هيچ کس هيچ نگفت

    غصه ام را نشنيد...

     از خودم مي پرسم

    آيا ارزش قلب من از شيشه ي پنجره هم کمتر است؟؟

    دل سخت شکست اما,هيچ کس هيچ نگفت و نپرسيد چرا؟؟؟؟؟

    گه عشق نباشه مولکول‌هاي اکسيژن و هيدرژن  اينقدر محکم همديگر رو فشار

     نمي دادند که اشک جفتشون در بياد !

      پيچ جاده ، آخر راه نيست مگر اينکه تو نپيچي!

    شاعر نشدي وگرنه مي فهميدي پاييز بهاري است که عاشق شده است

     هميشه رفتن رسيدن نيست ولي براي رسيدن بايد رفت .

    

    

********************************

        

    روي قبرم بنويسيد مسافر بوده است

    بنويسيد كه يك مرغ مهاجر بوده است

    بنويسيد زمين كوچه ي سرگردانيست

    او در اين معبر پرحادثه عابر بوده است

    صفت شاعر اگر همدلي و همدرديست

    در رثايم بنويسد كه شاعر بوده است

    بنويسيد اگر شعري ازاومانده بجاي

    مردي از طايفه ي شعر معاصر بوده است

    مدح گويي و ثنا خواني اگر دين داريست

    بنويسيد در اين مرحله كافر بوده است

    غزل هجرت من را همه جا بنويسيد

    روي قبرم بنويسيد مهاجر بوده است

+نوشته شده در سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:,ساعت10:55توسط سعید شیرازی | |

 

باز این صدای خسته میخواد واست بخونه
میخواد واست بخونه یه شعر عاشقونه

تویی که میپرستم تا وقتی زنده هستم
به پای عهدوپیمون تا جون دارم نشستم

عزیز جونم تویی ، امید خونم تویی
دلیل اینکه میخوام عاشق بمونم تویی

دوستم داری من بیشتر...
خاطرخوامی من بیشتر...
تو جون سپردن به عشق خودت بگو کی بیشتر ؟
من بیشتر...

قلب تو پاک و ساده ست به وسعت دریا
اگه گذشته امروز توباش به فکر فردا

راهی شهر چشمات دیونه ي نگاتم
من عاشق اون همه دوست دارم گفتناتم

دوستم داری من بیشتر...
خاطرخوامی من بیشتر...
تو جون سپردن به عشق خودت بگو کی بیشتر ؟
من بیشتر...
 

+نوشته شده در دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:,ساعت15:0توسط سعید شیرازی | |